وقتی قطره ی اشکی
به ساحل چشمان تو می رسد
آهسته آهسته
در خود شکسته می شوم
و چینی نازک قلبم
می شکند
نفسم می ایستد
و مرگ مرا
احاطه می کند
مرگ را بر گریه تو می پسندم و
قایق جان خود را
در دریای مرگ به حرکت در می آورم
تا تو را
خندان ببینم
چه زیباست چنین مرگی
مرگ در رسیدن به هدف
یعنی خنداندن تو
نظرات شما عزیزان:
دختر پاییز
ساعت19:36---10 دی 1390
بی انتها است ....
این دوست داشتن.....
بی پایان است....
این دل بستن.....
محال است دل کندن.....
خیال است دل بریدن.....
samira
ساعت14:40---9 دی 1390
وای ببخشیدم میخواستم نظر قبلی رو خصوصی بفرستماااااااا حواسم نبود
samira
ساعت14:40---9 دی 1390
وای ببخشیدم میخواستم نظر قبلی رو خصوصی بفرستماااااااا حواسم نبود
Λl0ηΞ B0y
ساعت11:00---9 دی 1390
اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی
آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام . . .
†ɢα'§ : <-TagName->